ترانه ای برای تومی دانم به انتظار،ایستاده ای در آن سوی دیوار...در را نمی گشایم اما!می دانم،لبخند ماهتابی ات، همین که درآیی،تبخال می زند کنار لبانم.دستانت، چونان تاکشاخه های تمنا،بر داربست خشک تنم می پیچد،تا باز کنی گره ی اندوهانم را...بازش نمی کنم اما.می بینمت همانجا،با یک بغل ترانه شوق،دسته گلی میا...